انجمن ادبی اسدالله خان
و در کارها بر خدا توکّل کن، و تنها خدا برای مدد و نگهبانی کفایت است.سوره احزاب (۳)
دری که خدا از رحمت به روی مردم بگشاید هیچ کس نتواند بست و آن در که او ببندد هیچ کس جز او نتواند گشود، و اوست خدای بیهمتای با حکمت و اقتدار.سوره احزاب (۲)
انجمن ادبی اسدالله خان
همیشه صاحبِ این منزلِ مبارک را / تنِ درست و دلِ شاد باد و بختِ جوان
دو چیز حاصلِ عمر است: نامِ نیک و ثواب / وزین دو درگذری، کلّ من علیها فان
پس اعتماد مکن بر دوامِ دولت و عمر / که دولتی دگرت در پی است جاویدان
حیاتِ زنده غنیمت شمر که باقیِ عمر / چو برف بر سرِ کوه است روی در نقصان
ز مال و منصبِ دنیا جز این نمیماند / میانِ اهلِ مروّت که یاد باد فلان»
کلیدِ گنجِ سعادت نصیحتِ سعدیست / اگر قبول کنی گوی بردی از میدان
به نوبتاند ملوک اندر این سپنجسرای / خدایِ عزّوجل راست مُلکِ بیپایان
( قصاید سعدی )
انجمن ادبی اسدالله خان
انجمن ادبی اسدالله خان
مردانگی زلذت دنیا گذاشتن است
ـــــثبتـــ. نامَرد وُ مَرد
.
️✍ آقا اجازه: ️✍ـــثبتـــ انجمن ادبی کاتب ویژه اسدالله خان
.
انجمن ادبی اسدالله خان
اسدالله خان:هر بازی، تجسم و تمثیلی دارد از واقعیتهایی بزرگتر؛ که فرمود "زندگی دنیا، بازی است".
ـــثبتـــ بازی مافیا : هرکسی کار خودش آتیش به اَنبار خودش
آقوی معمارباشی :در بازی مافیا که "نبرد بین یک اقلیت آگاه و یک اکثریت ناآگاه" است، "بازیگران باید در فریب نخوردن و در فریب دادن توانایی بالایی داشته باشند. در این بازی همچون دنیای ت، هر فردی باید به شدت مراقب رفتار، گفتار و عکسالعملهای خود باشد؛ اقدس خانوم :متهم نمودن دیگران، رای دادن، حمایت نمودن، هر کدام عواقبی دارد که فرد باید از قبل به آن بیندیشد تا اکثریت بازیگران، سوء برداشتی از او نداشته باشند." شهروند بد، که فاقدِ "راهبرد، تیم، مهارتهای اجتماعی و نقشخوانی" است، بیشتر و پیشتر از قربانی بودن، شریک جرم است.
بیست و چهارمین قسمت از مسابقه تلویزیونی 《مافیا》، یک نمونه کلاسیک است. لطفاً آن را ببینید. شما را به یاد کدام انتخابات (مناظرات) میاندازد؟
انجمن ادبی اسدالله خان
انجمن ادبی اسدالله خان
. .
ز کورش پیامی بُــود جــاودان
که پاینده ماند همیشه جهـان
که منشور او در جهان ماندنی
نوایش بـرای همه خـــواندنی
نـوشته بر آن لوح بابل چنین
حقوقی برای زمان وُ زمــین
نخستین کلامــش بر آزادگی
همـه سـربلندی وُ دلدادگی
برادر ، برابــر همه مَــرد وُ زن
به اندیشه بایست گفتن سُخن
رهایی ز بیدادمان تفسیر آن
شد آزادگی نقش تغییر آن
به فرمان تو بردگان رستهاند
ز چنگال اهریمنان جستهاند
شکنجه، ستم، خوار شد در جهان
شکسته یقیــن دست اهریمنان
چو انسان حقوقش بُوَد در اَمــان
نباشد به هر گوشهای بی گُمـان
برابــر ، بــرادر عـــدالت گـــری
ندارد قوانین او بی در وُ پیکری
هرآنکس که رفته است بر او فِتن
حقوقش بیابَد ، درون وَطـــن
به داور گهی داد و نیکو روش
بخواهـد ز داد آورانی مَـــنش
رهایی ز تبعید و زندان کسـی
هوس را به زندان رود چون خَسی
گناهی کند هر کسی در جهان
سزایش بُــود در کفِ مهتـران
گناهی نباشد کسی را اگر
نیفتد گناهش به گردن مگر
مخوانش تو مجرم، کنون بی خطر
از او دور گردد حــذر در سفر
نشایــد به بالا نشیند خَـــسی
نگردد شکسته ،به حُرمت بسی
شرافت، نوشته، سخن در نفس
هوس را نبــاید شــود در قَــفس
سفر سوی هر کشوری میتوان
بــه آزادگــی زیــستن در اَمــان
سفر میتوان کند هر کسی
به دور جهان با دلی خوش بسی
هر آنکس ستم بیند ای مهربان
پناهی تواند برد بــی گــمان
پناهنده گردد به هر کشوری
نباشد چنین دیدهای سرسری
اگر بشکند حرمتی در جهان
چنین کس به زندان رود بیگمان
تو پیرو توانی به هر کشوری
نشاید، بگیرد ز تو خودسری
همه مردمان با خرد در جهان
به دور از نژاد و رها از مهان
به گرمی بسازی تو کاشانه ای
به مهری توان ساختن خانه ای
تو بنیان هستی همین را بدان
بنایی بُــوَد در جـــهان جــاودان
بُوَد هرکسی صاحب رای خویش
نباید که مَـــحروم گــردد به ریش
بُوَد بی گمان مالک مــلک خود
شود شهروندی پی سلک خود
حقوقی بود، هرکه یافــتــه
به آزادگی دین وُ دل باخــتــه
بُرون فکر وُ اندیشه آزادگــان
درون دین وُ ایمان فر زانــگان
هرآنکس که دارد توان در بیان
عقاید زِ اندیشـگان در جهان
بگــوید به آزادگـــی با مَــهان
نباشد هراسی ز دست شهان
به هر انجمن می شود دل سپرد
به گرمی همه دست یاران فشرد
به تهدید و وحــشت نباید کنون
نِــهی پای در انــجمن با جنـون
به آزادگـی مَــرد وُ زن هـمنفس
رهائی گسسته شکسته قفس
به شایستگی در پِــیِ ساختن
نگهدار ایـــران، نه در باخــتن
بنای شهی گرچه بر شوکت است
به رای و به اندیشهی ملت است
بنای درستی به کــشور رواست
چو فرهنگ و ثروت، به دردی دواست
حقوق همه مردمان استوار
بنایی چنین میشود پایدار
حقوق همه ملتی پشتِ کار
ز شادی نباشد کسی بر کنار
هر آنکس که اندیشه دارد به سر
بود همدلی کار او سربهسر
سرافراز و شادان دل و نیک بخت
به شادی کند برتن خویش رخت
حمایت کند مرد و زن در جهان
که باشد حقی در جهان جاودان
به دانش توان ساختن خانه را
ن، کودکان، مردمان باخدا
به پندار ، گفتار وُ کردار نیک
کند مرد و زن بیگمان کار نیک
به کـــردار آزادگــان بیگمان
نهادن همه ارج تا جاودان
حمایت ز اندیشه مردان مرد
نگردد دل وُ دانشِ مرد، سرد
برای رسیدن به نیکی و داد
به داد و دهش بایدت مرد راد
بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم»
همه مردمی در پی کار و بار
چنین کوششی هر زمان استوار
همه مرد وزن در پی ساختن
برای وطن جان و دل باختن
چنین باشد این ــثبتـــ دیرینه دین
به دولت به ملت رها خود مَـبـــین
انجمن ادبی اسدالله خان
انجمن ادبی اسدالله خان
عاشقان را ملت وُ مــذهب جـداست
ــــثبتــ ــشرح عشق رامکتب خداست
تصویری واقعی که در سال ۱۸۸۹ میلادی در دمشق گرفته شد! کوتوله معلول مسیحی به نام سمیر، بر دوش دوست نابینای مسلمان خود به نام عبدالله بود! سمیر بر دوش عبدالله در رفت و آمدهایش به او وابسته بود و نقش چشم عبدالله نابینا را داشت و در کوچه پس کوچه های دمشق با راهنمایی وی، عبدالله از چاله ها و پستی بلندی ها می گذشت! یکی می دید و دیگری راه می رفت، اینچنین همدیگر را کامل می کردند! هر دو در کودکی یتیم شدند و بدون سرپرست در اتاقی با هم زندگی و کار می کردند! سمیر قصه گو بود و در یکی از قهوه خانه های قدیمی و معروف دمشق برای مردم قصه می گفت و عبدالله روشندل کنار قهوه خانه نخود و لوبیای داغ می فروخت! سمیر قبل از عبدالله درگذشت و عبدالله به شدت متاثر شد، طوری که یک هفته تمام در اتاقش گریست، تا جائی که جسد بی جانش که از شدت اندوه فوت شده بود را در اتاقش پیدا کردند! این دو مرد ساده دل، که دین یکدیگر را نفهمیدند، با هم زندگی کردند و به انسانها ثابت کردند که ما به همدیگر نیاز داریم بدون اینکه دین و باور یکدیگر را در نظر بگیریم!
انجمن ادبی اسدالله خان
انجمن ادبی اسدالله خان
انجمن ادبی اسدالله خان
انجمن ادبی اسدالله خان
. .
طنزِ عـالـــی پیام را دیدم
تلخ وُ شیرین بود خندیدم
علتش را دُرســت فـهمیدم
اینکه قانون شکن چو بیماریست
علتش از حجاب اجباریست
جاهلان هــم وزیر گردیدند
پاچه خــواران امــیر گردیدند
عده ای هـم سفیر گردیدند
کار دولت اگر دغلکاری است
علتش از حجاب اجباریست
کدخدا، کرد اگر شما را خام
بازی بُـــرد بُـــرد ، نا فــرجام
شده قانــون گلابیِ برجام
ماند تحریم و کارمان زاریست
علتش از حجاب اجباریست
ارزش پولمان چه کم کم شد
مملکت زیر وُ رُو وُ درهم شد
دستِ بالایِ دست هم خَم شد
این چه قانون چون گرفتاریست
علتش از حجـــاب اجباریست
دولـــتِ لیـــبرال ؛ با تـــدبیر
چون کلید ساز هست بی تقصیر
ای جهانگـــیـــر دلار بیتاثـــیر
هرچه مشکل بود ز دین داریست
علتش از حجاب اجباری است
بی حـــجابی اگـــر شده رایج
در خیابان وُ مترو وُ کــالــج
سر و گردن چون خارج
چون به قانــون نگاه ابزاریست
علتش از حــجاب اجباریست
بانک اگـــر ارز را گران کرده
رانت را ، راهِ حــلِ آن کرده
بهرهی وام را کــــلان کرده
رانت در بانک شیوه جاریست
علتش از حجاب اجباری است
هــمه آگـاه وُ گـاه نـاآگــاه
همه دارند آه وُ ناله خلق الله
رفتن دختران به ورزشگاه
درد دولت اگر که بیعاریست
علتش از حجاب اجباریست
گــر خدای مُـدیر گــشته دُلار
چون نماینده بسته بسته دُلار
هم در کمین نشسته دُلار
این دُلار ، از دُلار افکاریست
علتش از حجاب اجباریست
ماهواره : فُــزون ،فزون گشته
خانواده چه ســرنــگون گشته
احـــتــرامات : واژگون گشته
زن اگـــر یک بِــرند بازاریست
علتش از حــجاب اجباریست
ریمل وُ لاک وُ رژ همه ماتيک
تاپ و ساپورت و مانتویِ آنتیک
گر فراوان شده مکن تشکیک
این نه از قصد مردم آزاریست
علتش از حــجاب اجباریست
گر جهان پر شدست از نیرنگ
حاکمان می زنند حرف جَفــنگ
کودکان وُ زنــان هـمه در جنگ
هرکه قانون شکست خونخواریست
علتش از حجاب اجباری است
انجمن ادبی اسدالله خان
انجمن ادبی اسدالله خان
تفرقهها بیش از اینکه بر سر حقیقت باشد، جنگی بر سر افسانههاست.یعنی دورشدن ازحقیقت،تفرقه را پدید میآورد وگرنه آنها که طالب حقیقت هستند، بهرهای از هدایت خواهند یافت و هدایت الهی همینطور تِکه،پاره به مردم میرسد. حقیقت محض و مطلق و کامل در چنگ هیچ گروهی نیست؛ گرچه همهی ما بپنداریم که حق محضیم و از این پندار مسرور باشیم.
به تعبیر مولوی:
روکن به هرکه خواهی ـــثبتــ است این گواهی
گُل پشت وُ رو ندارد در انجمن کماهی
مجمع تشخیص نظام+ هرچه سریعتر این لوایح را تصویب کند ) (بَروُبچ منتظرند)
جهانگیری معاون اول رییس جمهور گفت: کسانی که ارز ۴۲۰۰ تومانی را زیر سوال میبرند و میگویند که دولت منابع کشور را به باد داده همان کسانی هستند که در مقطعی ۲۲ میلیارد دلار منابع کشور را به استانبول و دبی بردند تا به گفته خودشان قیمت ارز را در کشور کاهش دهند در حالی که نه قیمت دلار کاهش پیدا کرد و نه مشخص شد که ۲۲ میلیارد دلار چه شد؟ . . >>>>>>>
انجمن ادبی اسدالله خان(سلام بر عشق♡)
$$$$$$_______________________________$$$$$
__$$$$$$$$*_____________________,,$$$$$$$$*
___$$$$$$$$$$,,_______________,,$$$$$$$$$$*
____$$$$$$$$$$$$___ ._____.___$$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$$$$$,_'.____.'_,,$$$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$$$$$$,, '.__,'_$$$$$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$$$$$$$$.@:.$$$$$$$$$$$$$$$$
______***$$$$$$$$$$$@@$$$$$$$$$$$****
__________,,,__*$$$$$$@.$$$$$$,,,,,,
_____,,$$$$$$$$$$$$$* @ *$$$$$$$$$$$$,,,
____*$$$$$$$$$$$$$*_@@_*$$$$$$$$$$$$$
___,,*$$$$$$$$$$$$$__.@.__*$$$$$$$$$$$$$,,
_,,*___*$$$$$$$$$$$___*___*$$$$$$$$$$*__ *',,
*____,,*$$$$$$$$$$_________$$$$$$$$$$*,,____*
______,;$*$,$$**'____________**'$$***,,
____,;'*___'_.*__________________*___ '*,,
,,,,.;*____________---____________ _ ____ '**,,,,
در جوانی عشق یعنی شیوهی پیغمبری
بی مرامِ عشق یعنی شیوه های دیگری
در جوار عشق بــودن شیوهی افسونگری
بی جمالِ عشق یعنی شیوه ی طغیانگری
نماد : سلام بر عشق♡ . استعاره : عشق
من تو را بی دلیل برای همیشه دوست خواهم داشت عشق ابدی آبان♡#اُردی بعشق♡
پ.ن.پَ:براي من روز سلام بر عشق♡عشق
روزيه كه تو به دنيا اومدی سلام بر عشق♡
يا روزيه كه اومدي تو زندگي من برای کل کل کردن♡
يا حتی روزيه كه از زندگيم رفتي.یا هنوز هستی♡
برام روز عشق، هر روزيه كه به تو مربوطه.سلام بر عشق♡
هر روزيه كه به تو فكر كردم سلام بر عشق♡
هر روزيه كه.سلام بر عشق♡
خيلي به تو فكر كردم سلام بر عشق♡
پ.ن.پَ:روز آغاز سلام بر عشق♡ توی زندگی مبارکبادسلام بر عشق♡
انجمن ادبی اسدالله خان(سلام برعشق♡)
انجمن ادبی اسدالله خان(دایرةُ المعارف انقلاب )
چو پرده دار به شمشیر می زند همه را کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
انجمن ادبی اسدالله خان(دوبیتی )
آخر نفسی مانده اَهورا نکشید
ای مُرده پرست ،زنده هارا نکشید
ای تیر خلاص بر خودآتان زده اید
دیگــر سر جدتان خدا را نکشید
از فراوانی چه شد "ناچيزها " پُر شده دستانم از پاييزها
سخت می ترسم من از تاتارها روشنم كن با"چراغ آويزها"
بي تو اما زودتر پر مي شود كاسه صبر من از" لب ريزها"
حرفهای من سكوتی مبهم است در هياهو ي"مَلا ل اَنگيز ها"
لحظه هايم پشت هم جان میدهند بين ساعت های روی ميزها
رفتی وُ با رفتنت جان می دهم طغرل از شرقی ترین تب ریزها
انجمن ادبی اسدالله خان(تضاد)
اسدالله خان:آقا اجازه
من مثنوی از ابروی ماه تو سرودم
بیت الغـــزلی هم ز نـگاه تو سرودم
گفتم سر گیسوی بلندت به قصیده
منظومه ای از چشم سیاه تو سرودم
موزونی وُ بالائی وُ اسرار سرودن
از شوق نظر گاه به گاه تو سرودم
لبخند تو الهام غزلواره ی من شد
از مطلع ماه از سر ماه تو سرودم
اَذ کار وُ دوبیتی وُ ربــاعیِ لبانت
تیغِ مژه از دست سپاه تو سرودم
وقتی به وصالِ رُخ زیبات رسیدم
انگار که معشوقه گناه تو سرودم
اسدالله خان:آقا اجازه
انجمن ادبی اسدالله خان(روابط متقابل با طغرل )
اسدالله خان:آقا اجازه
فـرقـی مـیـان عـشـق بـا احـساس موجود
دعوای عشقست این میان حساس موجود
حوا ، پری ، حوری یکــی نسناس موجود
حــقـی بـرای طـرح حـق الـنـاس موجود
اسدالله خان:آقا اجازه
انجمن ادبی اسدالله خان(صدور انقلاب )
ز بس كه دستخوش محنت و ملالم من
ز پا فتادم و آسوده از خيالم من
برو كه لشكر هجران چو بر سر من تاخت
تو دست من نگرفتی و پايمالم من
به بيشه ی تو مرا هم پلنگ عشق دريد
چه كودكانه گرفتار خط و خالم من
به كاخ وصل تو پر می فشاندم از سر شوق
كنون ز سنگ جدايی شكسته بالم من
بدست تير و كمان، آمدی به بيشه ی عشق
شكار تير نگاه تو ام غزالم من
به طره ی تو چو دست رقيب گشت دراز
ميان جمع غزالان چه بیخیالم من
هزار شكوه به دل داشتم، هزار افسوس
به گريه راه گلويم گرفته لالم من
هنوز سال جدايی به سر نرفته ولیک
مرا شكسته شکست پير ماه و سالم من
هوای زلف توام قد خميد و تن ژولید
کمانِ ابرويت ای ماه چون هلالم من
به ــثبتــ كردمش: از ژاله می دهی پاسخ ؟
نداد پاسخ و شرمنده از سوالم من
اسدالله خان: "آدمی که سان فرانسیسکو نمی ره کاری دیگه تو این دنیا نداره"
. .
با پای خود رفتیم و هی گفتیم تَقدیر
در گِل نشستیم و به خود بَستیم زنجیر
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم
یک عمر در پرواز خود کردیم تأخیر
هر درد را با حکمتی کردیم تفسیر
از ماست هر ظلمی که در هر لحظه بر ماست
این است رمز ِ ـــــثبتـــــ یا آغاز تغییر
انجمن ادبی اسدالله خان(صدور انقلاب )
روز گذشته ناهید خداکرمی عضو کمیسیون نظارت و حقوقی شورای شهر تهران درباره تخلفات ذکر شده در نامه محرمانه ارسالی شورای شهر به شورای نگهبان گفت: میزان تخلفات در این نامه بیشتر از تخلفات پرونده املاک نجومی است و براساس مستندات سازمان بازرسی کل کشور است. »رومه تعادل 21/11/98 بعد قرنی یه حرف راس زده دیگه.ولی منظورم حرف راست ایشون نیستش. منظور رفتار شورای نگهبانه.مگه رفتارشون چه شه؟
همین چندی پیش گفتن که نماینده های مجلس فعلی رو که فساد و فلان داشتن رد صلاحیت کردیم. پس چرا این شهرداره رو با این پرونده های تخلفات و فسادش که تو همه سایتا اومده و این خانوم داره می گه؛ صلاحیتشو تأیید کردن؟!!مجید جان ،،، پسر خوب، تو ترانه بندری مگه نشنیدی که می گه: . غریبه نیان داخل مون.گرفتم. پس دیگه این دنگ و فنگا واسه چیه؟واسه رنگ کردن مردم و .
<<<< پایگاه ـــــثبتــــ صدور انقلاب<<<<
انجمن ادبی اسدالله خان(چوپانِ خبرچین: انقلاب)
ارنست چگوارا در پناهگاهش باکمک چوپان خبرچین دستگیرکردند، از چوپان پرسیدند: چرا خبرچینی کردی، درحالیکه چگوارا برای آزادی شماها مبارزه میکرد!!؟
چوپان جواب داد که: او باجنگ هایش گوسفندان مرا میترساند!
بعد از مقاومت محمدکریم در مقابل فرانسویها در مصر و شکست او، قرار بر اعدامش شد، که ناپلئون او را فراخواند و گفت:سخت است برایم کسی را اعدام کنم که برای آزادی وطنش مبارزه میکرد، من به تو فرصتی میدهم تا ده هزارسکه طلا بابت غرامت سربازهای کشته شده به من بدهی!
محمدکریم گفت: من الآن این پول را ندارم، اما صدهزار سکه از تاجران میخواهم، میروم تهیه میکنم و باز میگردم.
محمدکریم به مدت چندروز در بازارها با زنجیر برای تهیه پول گردانیده میشد، اما هیچ تاجری حاضر به پرداخت پولی جهت آزادی او نبود و حتی بعضی طلبکارانه میگفتند که با جنگهایش وضعیت اقتصادی را نابسامان کرد! پس نزد ناپلئون برگشت.!!
ناپلئون به او گفت:چاره ای جز اعدام تو ندارم، نه به خاطر کشتن سربازهایم، بلکه به دلیل جنگیدن برای مردمی که پول را مقدم بر وطن خود میدانند.
محمد رشید میگوید:آدم دانا که برای جامعه ای نادان مجاهدت می کند، مانند کسی است که خودش را آتش میزند تا روشنایی را برای آدم نابینا فراهم سازد!!
اين همان حكايت سقراط است كه ويل دورانت در پايان داستانش وقتي او را جام شوكران مي دهند و مي كشند، مي گويد:
بدا به حال آدمي كه بخواهد جامعه اي را پيش از آن كه موعد بيدار شدنش فرا رسيده باشد، بيداركند
انجمن ادبی اسدالله خان(انقلاب را پس میگیریم)
فـــواره چون برخــاست ، زهی سـرنِـگون شود.
تاریخ مصرفِ حکومت ها ، روبه پایانست ملت ها
به زودی چهره ایران عوض می شود.طبیعت و کوه و در و دشت، با رخساری تازه رخ می نماید. به زودی برف ها آب می شوند.ابرها می غرّد.باران ها فرو می ریزد.ژاله ها سر ریز می شوند.رودخانه ها جاری می شوند.آبشارها سرآزیر می شوند ،بهار می آید.
جوانه ها سبز می شوند.تاریخ ورق می خورد ،سبزه ها به ما کُرنش می کنند.درخت ها، پرنده ها، پروانه ها، پرواز می کنند.راهی صحرا می شویم.و سقوط حاکمان ستمگر را به زبالِدان تاریخ می سپاریم .این بار گول قرآن به نیزه کردن را نمی خوریم.دین و دین مداری برای مساجد ، کنیسه ها ،کلیسا ، دیر و کنشت .محترم شمرده خواهد شد .اقتصاد و دانش بشری به دست کارشناسان و دانشمندان ، دانشگاهی سپرده خواهد شد . دروغ و دروغگو سرکوب و به تکدیگران ،عوام فریبی و خرافات دست رد خواهیم زد ، حاکمانی که در پس پرده جایگاه اَمن پیداکرده اند و باسر نیزه کردن قرآن واسلام صفت معاویه را درپیش گرفته اند را از پس بیرون می کشیم و حقوق ازدست رفته ی آزادی خواهان مردم ایران را بروز و ظهور خواهیم بخشید .پیروزی نزدیک است .حاکمانی که خود احساس خطر کرده اند باقتل و کشتار زمینه ی پیروزی آزادی خواهان را فراهم کرده و به پستو های مخوف قبل از هر اقدامی فرار را بر قرار ترجیح خواهند داد .
انجمن ادبی اسدالله خان( انقلاب را پس میگیریم)
درباره این سایت